شایان شایان ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

شایان عشق مامان و بابا

مدرسه رفتن گل پسری

سلام  پسرکم شرمنده از اینکه نمیتونم بیام و  وبلاگت رو بروز کنم ، چون تو این مدت که باباجون فوت کرده سرم حسابی شلوغ بود وتو این تابستون کلا شرمنده گل پسرم شدم، جونم بگه که امسال از اول مهرماه 94شما رفتی کلاس اول ، حسابی ذوق کردی و هرکی رو میدیدی بهشون توضیح میدادی که امسال من هفت ساله شدم ، خداروشکر میکنم که لیاقت داشتم که همچین روزی رو ببینم ، چندروز قبل باز شدن مدرسه به اتفاق بابامهران رفتم لباس فرم واز اونجا هم رفتم برات لوازم تحریر گرفتیم ، دیگه نمی دونی تو فروشگاه لوازم تحریر شما و بابایی چه چیزهایی که نخریدین ، فکر کنم اگه سال بعد هم برات دفتر ومداد و.... نخرم میتونی از ذخیره امسالت استفاده کنی 😀روز اول مهرماه من و بابایی او...
18 مهر 1394

شرمندگی مامان از گل پسرش

سلام عزیزم این روزها بخاطر فوت باباجون و بیماری مامان جون خیلی سرم شلوغه ونمی تونم مطالب جدیدی برات بذارم امیدوارم که منو بخشی . ان شاء الله در اسرع وقت تمام مطالب مربوط به این چندماه رو برات میذارم . خیلی خیلی دوستت دارم پسر خوب و دوست داشتنی من  که تو این روزهای سخت منو همراهی کردی و باعث اذیت مامان و بابا نشدی . عشقم  
4 تير 1394

شایان در قالب تصویر

اینا عشق های من شایان ، ماهان ، ارکان (پسرعموی شایان) ، شانلی جون هستن این هم شایان و ارکان دو پسرعموی شیطون و دوست داشتنی   رفته بودیم رستوران که شما گشنه بودی و از فرط گشنگی شروع به خوردن نوشابه کردی !!!! عزیز مامان در حال تمرین انگلیسی که الهی مامان فدات بشه که چقدر از نوشتن کلمه ها ذوق میکردی این هم از کیک تولدی که شایان جون خودش واسه تولد مامانش انتخاب کرده ، الهی فدات بشم با این انتخاب بامزت ، دستت درد نکنه عشق مامان این هم ازعکسهایی که دردونه مامان با ساعتش که تازه براش گرفته بودم گرفته ، عزیزم چه ژست هایی گرفتی جوجوی مامان   ...
10 اسفند 1393

شایان وسفربه تبریز

سلام عزیزکم معذرت میخوام که دیر به دیر می تونم سایت رو به روز کنم ، چون مامانی سرش هم تو خونه و هم اداره خیلی شلوغه و وقت نمیکنه . امروز یه نیم ساعت وقت کردم و سری به سایتت زدم تا مطالب و عکس های مربوطه رو برات بذارم . برات بگم از بهمن ماه که تو و من و مامان جون با هم مجردی رفتیم تبریز . (جای دوستان خالی ) خیلی بهمون خوش گذشت .  اول رفتیم خونه خاله جون . الهی فدات بشم که همش توی راه فکر می کردی که چند تا بچه منتظر تو هستن که از راه برسی و وقتی رفتیم خونه خاله و دیدی که کسی نیست اولش خیلی ناراحت شدی ولی دست عمو جون درد نکنه سرت و حسابی گرم کرد و اونجا با عموجون حسابی دوست شده بودی و باهاش ورزش میکردی و ... تا اینکه فرداش دختر خاله این...
10 اسفند 1393

شایان و مدال نقره

سلام عزیزم ، عمرم دیروز 17 بهمن ماه 1393 مصادف بود با مسابقات اسکیت به مناسبت دهه فجر .  عزیزم دیروز یک روز خاص و ویژه ای برای ما بود چون شما  دیروز تو ی مسابقه اسکیت که به مناسبت دهه فجر برگزار شده بود موفق به کسب مدال نقره در رده نونهالان شدید . با اینکه مدال گرفته بودی ولی بازهم گریه می کردی چونکه میخواستی اول بشی و اول شدن حق شما بود و خودت هم این رو خیلی خوب میدونستی ولی خوب کاری نمی شد کرد واسه اینکه  در انتهای دور اول شما زمین خوردی و این باعث شده که ثانیه از دست بدین ولی با کمک و تشویق مربیان و دوستان بلند شدی و دوباره ادامه دادی و میبایستی دو دور ، دور سالن رو میرفتی. آفرین  عزیزم ، نور چشمم  من و بابا...
18 بهمن 1393

افتادن اولین دندان شیری پسرکم

مبارکه مبارک  سلام عزیزم  ، عشقم ، عمرم امروزصبح مورخ 93/11/2  تو یه روز سرد زمستونی اولین دندون شیری گل پسرم (دندون پایینی) که  از چند وقت پیش لق شده بود بالاخره افتاد .الهی فدات بشم که چقدر واسه افتادن دندونت ذوق کرده و خوشحال بودی و همش می گفتی که مامان جون و بابا جون دیدین دندونم افتاد دیگه دارم هفت ساله میشم . می تونم برم مدرسه درس بخونم ، بنویسم . الهی مامان فدات بشه که اینقدر واسه درس خوندن ذوق و شوق داری .عزیزم آرزوی قلبی من و بابا مهران اینه که شاد و خوشحال باشی و همیشه خنده روی لبات باشه و تو زندگی همواره موفق و موید باشی . بعد با بابا مهران دندون افتاده رو بردین دادین به آقاکلاغه و خودت از آقا کل...
2 بهمن 1393

شب یلدای 93 مبارک

پسرکم شب یلدا 93 مبارک  سلام عزیزم ببخش که دیر دیر می تونم به وبلاگت سر بزنم و اونو آنلاین کنم . این روزها به خاطر نزدیک شدن شب یلدا یکم سرم بیشتر از همیشه شلوغتره ،چونکه تو این روز که بلندترین شب ساله خونه مامان جون و باباجون مهمون هست و منم مجبورم برم و سفره شب یلدا رو واسه مهمونامون آماده کنم . راستی پسرم شما واسه این شب یه شعر خوشگل هم حفظ کردین و هر  شب اونو واسه ما می خونین و منتظر هستین که شب یلدا برسه و واسه رسیدن شب یلدا روز شماری می کنی . الهی مامان فدات بشه که تازه از امسال معنی بعضی از مراسم ها رو می فهمی .  تو این چند وقتی که نبودیم :  شایان جون داره پیش دبستانی رو به نحو احسن ادامه میده و کلی شعر و ...
10 دی 1393